مقاله بررسی نظریه فیلسوفان درباره حدوث یا قدم نفس

مقاله بررسی نظریه فیلسوفان درباره حدوث یا قدم نفس مقاله بررسی نظریه فیلسوفان درباره حدوث یا قدم نفس

دسته : -پژوهش

فرمت فایل : word

حجم فایل : 26 KB

تعداد صفحات : 33

بازدیدها : 223

برچسبها : دانلود مقاله

مبلغ : 2500 تومان

خرید این فایل

مقاله بررسی نظریه فیلسوفان درباره حدوث یا قدم نفس

مقاله بررسی نظریه فیلسوفان درباره حدوث یا قدم نفس


چكیده:

یكی از مباحث مهم معرفت نفس مربوط است به حدوث یا قدم نفس بدین معنا كه آیا نفس از لحاظ زمانی حادث است یا قدیم؛ در پاسخ به این سؤال، فلاسفه راههای مختلفی را در پیش گرفته‏اند.
نظرات مهم و مشهور پیرامون حدوث یا قدم نفس سه نظریه است یكی نظریه منسوب به افلاطون، دیگری نظریه فلاسفه مشاء و سوم نظریه ملاصدرا. بقیه نظرات یا تأویل و توجیهی است از نظرات دیگران و یا از دیدگاه حكما چندان اهمیتی نداشته و بطلان آن واضح بوده است.
حكیم سبزواری تمام نظرات ارائه شده در اینباره را بدینگونه آورده است:
اقوال راجع به حدوث و قدم نفس را می‏توان اینچنین استیفا نمود كه نفس را یا حادث می‏دانند یا قدیم، و قائل به حدوث نفس یا معتقد است كه نفس «مدت زمان محدودی» بر بدن تقدم دارد تا اعتقاد به عالم ذرّ و عهد و میثاق «انسان با خداوند» محفوظ بماند، یا معتقد است كه حدوث نفس همراه است با حدوث بلكه عین حدوث بدن است، این قول از طرف مصنف (ملاصدرا) اظهار گردیده است. و یا معتقد به قدم نفس یا حتی معتقد به قدم ذاتی1 نفس است.
همانگونه كه ابن‏سینا در ذكر اقوال قدما حول نفس چنین عقیده‏ای را آورده است كه عده‏ای نفس را همان خدا می‏دانسته‏اند (تعالی اللّه‏ عن ذلك) كه این مذهب غلّو كنندگان است و یا معتقد است به قدم زمانی نفس كه منظور از این قدم نیز یا قدمی است در سلسله عرضیه (و این قول تناسخیه است) و یا منظور قدمی است در سلسله طولیه؛ در این قول هم یا گفته می‏شود نفس قدیم است از آن جهت كه نفس جزئیه است و یا گفته می‏شود نفس قدیم است از آن جهت كه نفس عقل كلی است، این نظر اخیر، اعتقاد فیلسوف اعظم افلاطون الهی است2.

كلیدواژه:

نفس؛حدوث؛
قدم؛ارسطو؛
افلاطون؛ابن‏سینا؛
ابن‏سینا؛سهروردی؛
ملاصدرا؛


انتساب نظریه قدم نفس به افلاطون و ادله اثبات قدم نفس

 
نظریه‏ای كه راجع به حدوث یا قدم نفس به افلاطون نسبت داده می‏شود این است كه نفس انسان قدیم است و قبل از حدوث بدن بطور مجرد و بسیط موجود بوده است و بعد از حدوث بدن هر نفسی از عالم مجردات نزول كرده و به یك بدن تعلق گرفته است. فلاسفه‏ای مانند ملاصدرا كوشیده‏اند نظر افلاطون را اینگونه، تفسیر نمایند كه قدیم بودن «نفس بماهی نفس» مراد او نبوده، بلكه قدم نفس از جهت وجود عقلی و وجود معلول نزد علت منظور وی بوده است.3
لكن آنچه بیشتر مشهور می‏باشد این است كه افلاطون معتقد به قدم «نفس بماهی نفس» بوده است. بعبارت دیگر هر نفسی بطور مستقل و نفوس بطور متكثر قبل از بدنها موجود بوده‏اند. افلاطون در رساله تیمائوس تصریح می‏كند كه:
صانع جهان روح را چنان آفریده كه خواه از حیث زمان پیدایش و خواه از حیث كمال مقدم بر تن باشد و در برابر تن از شأن و مقامی كه كهن‏تر در برابر جوانتر از خود دارد برخوردار باشد زیرا قرار بر این بود كه روح سرور تن باشد و به آن فرمان براند.4
و در جای دیگر همین رساله می‏گوید: «ما موجود ذاتی زمینی نیستیم بكله اصل و مایه ما آسمانی است و هنگام پیدایش ما روح ما كه در آنجا بوده از آنجا آمده و به ما پیوسته است»5.

...

همانگونه كه می‏دانیم چنین نیست كه نفوس همه بدنها تنها یك نفس باشد و تعدد فقط از طریق اضافه به بدنها حاصل گردیده باشد چه اینكه در اینصورت لازم می‏آمد كه نفس واحد در همه بدنها یا عالم باشد یا جاهل و یا آنچه كه مثلاً فردی مانند عمرو به آن دارد از فرد دیگری مانند زید مخفی نباشد زیرا واحدی كه به كثیرین اضافه شد اختلاف بحسب اضافه جایز است اما اموری كه در ذات اوست در كثیرین اختلافی پیدا * فلاسفه‏ای مانند ملاصدرا كوشیده‏اند نظر افلاطون را اینگونه، تفسیر نمایند كه قدیم بودن «نفس بماهی نفس» مراد او نبوده، بلكه قدم نفس از جهت وجود عقلی و وجود معلول نزد علت منظور وی بوده است.
نمی‏كند مثلاً فرد جوانی كه پدر چند اولاد است جوان بودن او در نسبت با همه اولادهاست چون جوان بودنش فی نفسه است لذا در همه اضافه‏ها داخل می‏شود. علم وجهل و ظن و موارد مشابه كه در ذات نفس می‏باشد.13
نیز همینگونه است و با هر اضافه‏ای داخل نفس می‏گردد.لذا نفس‏واحد نیست‏بلكه بالعدد كثیر است و نوع آن واحد می‏باشد و همانگونه كه بیان شد حادث است.

پس شكی نیست كه تشخص نفس بوسیله امری است كه آن امر انطباع در ماده نیست چرا كه بطلان انطباع در ماده را قبلاً اثبات كردیم بلكه آن امر (سبب تشخّص نفس) هیأتی از هیأتها و قوه‏ای از قوا و عَرَضی از اعراض روحانیه یا جمله‏ای از آنها كه تشخص نفس به اجتماع آنهاست، می‏باشد ولو اینكه ما بدانها علم نداشته باشیم. پس از آنكه نفس تشخص فردی یافت یك نفس با نفس دیگر نمی‏تواند وحدت عددی داشته باشد. ابطال این مسئله هم قبلاً آمده است لكن ما یقین داریم كه جایز است نفسی كه با حدوث مزاجی حادث گردید هیأت و حالتی برایش حاصل شود كه او را برای افعال نطقیه و انفعالات نطقیه آماده كند. این هیأت هم بگونه‏ای باشد كه از هیئت مربوط به نفس دیگر متمایز باشد مانند تمیز دو مزاج در دو بدن. و نیز جایز است هیأت مكتسبه‏ای كه عقل بالفعل نامیده می‏شود باعث تمیز هر نفسی نسبت به نفس دیگر گردد. كما اینكه تمایز هر نفسی نسبت به نفس دیگر میتواند از طریق علم و شعور هر نفس به ذات جزئی خود حاصل گردد. همچنین ممكن است از لحاظ قوای بدنی برای نفس هیأتی حادث شود كه مربوط باشد به هیأتها خلقیه باشد و تمیز نفوس از این راه بوجود آید و نیز جایز است كه خصوصیات دیگری وجود داشته باشد كه بر ما پوشیده باشد و آنها لازمه نفوس در هنگام حدوثشان و بعد از حدوثشان بوده باشند چنانكه امثال آن خصوصیات لازمه اشخاص جسمانی انواع می‏گردد و تا این اشخاص جسمانی باقی هستند تمایز هم باقی است.14

...

بررسی نظریه عارفان درباره حدوث یا قدم روح

 
عرفا روح را هم حادث می‏دانند و هم قدیم، لكن قدیم بودن روح از جهت وجود اجمالی همه ارواح بنحو وحدت در نزد علت آنهاست بنابرین اگر جایی از كتب عرفا سخن از قدم روح بمیان آمده است، مراد وجود مستقل و منفصل ارواح انسانی از یكدیگر نمی‏باشد. ابن‏عربی در این خصوص می‏گوید:
مسلكهای مختلف در زمینه حدوث یاقدم روح اختلاف نظر دارند، بعقیده ما ارواح مدّبر بدنها قبل از تعلّق به بدن موجود بوده‏اند اما وجود آنها در حضرت اجمال و از لحاظ وجود عینی خودشان بنحو غیر مفصّل بوده‏اند اگر چه در عالم الهی و نزد خداوند بنحو مفصل بوده‏اند، بنابرین وجود اجمالی آنها مانند وجود حروف بوده است كه بنحو واحد و اجمالی و بالقوه در مركّب قلم تحقق دارند، حروف بعد از نوشته شدن در روی لوح وجود متمیز و مستقل و مفصل می‏یابند و می‏توان گفت آن «الف» است و این «باء» است. ارواح انسانها نیز چنین هستند كه قبل دمیده شدن در اجساد تمیزی از یكدریگری ندارند بلكه بعد از نفخ آنها در اجساد می‏توان گفت آن «زید» است و این «عمرو» است.33
ابن‏عربی در فصّ آدمی فصوص الحكم نیز می‏گوید: «پس انسان حادثی ازلی و ایجاد شده‏ای دائم و ابدی و كلمه فاصله (ممیز حقایق) جامعه است (برای عموم نشئه‏اش).»34 در شرح این قسمت علامه قیصری می‏گوید:
منظور از حادث بودن انسان یا حدوث ذاتی اوست چرا كه ممكن الوجود است و یا حدوث زمانی اوست چرا كه نشئه عنصری او مسبوق به عدم زمانی می‏باشد. و منظور از ازلی بودن وجود او، وجود علمی او نزد خداوند است.35

 

 

خرید و دانلود آنی فایل

به اشتراک بگذارید

Alternate Text

آیا سوال یا مشکلی دارید؟

از طریق این فرم با ما در تماس باشید